روياهايت را براورده كند آنكه آسماني را مي گرياند تا گلي را بخنداند...

وای، باران؛ باران؛ شیشه پنجره را باران شست . از دل تنگ من اما، چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟ آسمان سربی رنگ، من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ . می پرد مرغ نگاهم تا دور، وای، باران، باران، پر مرغان نگاهم را شست . خواب رویای فراموشیهاست ! خواب را دریابم، که در آن دولت خواموشیهاست . من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم، و ندایی که به من میگوید : گر چه شب تاریک است دل قوی دار، سحر نزدیک است...




گزارش تخلف
بعدی